برای پرنده ی در بندبرای ماهی در تُنگ بلور آببرای رفیقم که زندانی استزیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند. برای گُلهای قطع شدهبرای علف لگدمال شدهبرای درختان مقطوعبرای پیکرهایی که شکنجه شدند من , ...ادامه مطلب
تجربههای حرفهای من گواه بر این هستند که اساسیترین مشکل مردم در نیمه سده بیستم، تهی بودن آنها است. ممکن است تعجبآور به نظر برسد. اما تعمق در شکایتهای مردم از نداشتن استقلال فکر و ناتوانیشان به, ...ادامه مطلب
دارم رمان مهمانی خداحافظی میلان کوندرا را میخوانم. بخش نخست کتاب به رویارویی کلیما، نوازنده مشهور و جذاب ترومپت و همسر زیبا و بیمارش میگذرد. داستان به این نحو میگذرد که چطور کلیما گهگداری با زنها, ...ادامه مطلب
تو برای این رودخانهی خشک شده دو ماهیِ قرمز آوردی تو برای این علفِ غمگین که میان دره و کوهستان بود نامی انتخاب کردی... هر بار نگاهت میکنم، غم را در دلم مثل تاقههای پارچه روی هم میچینند و ه, ...ادامه مطلب
...مرا رساله خود باید. اگر هزار رساله ی غیر بخوانم تاریکتر شوم! خداست که خداست. هرکه مخلوق بوَد خدا نبوَد، نه محمد نه غیر محمد!مقالات شمس | تصحیح محمدعلی موحد | 234 ص, ...ادامه مطلب
"روزی که زن شدم" فیلمی در سه اپیزود با فیلمنامه ای از محسن مخملباف و به کارگردانی مرضیه مشکینی ست. نام فیلم از این جمله ی مشهور سیمون دوبووار برگرفته شده است: «یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود» فیلم "روزی که زن شدم" موقعیت زنانی را که درگیر مشکل زن شدن در یک جامعه مذهبی/سنتی هستند نمایش میدهد زنانی که نه لزوما به خاطر منفور بودن که گاهی حتی به خاطر شکل نادرستی از دوست داشته شدن زندانی خانهها و جامعه بسته شدهاند و برای رسیدن به استقلال فردی و حضور اجتماعی باید از همه چیز بگذرند. داستان اول، داستان حواست؛ دختری در جشن تولد نه سالگی اش. تا پیش از این، حوا که کودک محسوب می شده است، اجازه داشته آزادانه با نزدیکترین دوستش که یک پسر است، بازی کند اما از امروز به بعد، او باید چادر به سر کند؛ حجابی که قرار است او را از نگاه مردان محفوظ می دارد. او دیگر حق ندارد روی پشت بام برود یا با پسران هم سن و سالش بازی کند. حوا با لحنی کودکانه از بزرگترانش میپرسد این همه تغییر برای چیست و مگر در یک شب چه اتفاقی افتاده است؟ و خب مشخص است که تنها جوابی که شنیده میشود این است که او دیگر بزرگ شده است! به هرحال این دگرگونی و پا گذاشتن او به دنیای زنان، قرار بوده است با طلوع آفتاب، رسما اتفاق بیفتد؛ اما در اثر سماجت دخترک مادر و مادربزرگ به او تا ظهر فرصت می دهند. آنها چوب, ...ادامه مطلب
فقط در موارد استثنایی یک زبان خارجی تبدیل به زبان خودمونی یه شخص میشه..ممکنه ما اطلاعات منطقی زیادی درمورد اون زبان داشته باشیم..ما ممکنه بتونیم از اون برای بحث درباره ی پیچیده ترین مشکلاتمون استفاده کنیم.. دامنه ی لغت وسیعی داشته باشیم..ولی مسئله اینجاست چه طور میتونیم به اون چه که عمیقا بین کلمات هجاها و حروف جدا پنهان شده برسیم؟چطور میتونیم میراث فرهنگی اون زبان رو کشف کنیم؟ چطور میتونیم ارتباطش رو با تاریخ، سیاست، فرهنگ و زندگی روزمره پیدا کنیم...چطور میتونیم به همه ی چیزایی که روح یک زبان رو ایجاد میکنند پی ببریم؟ معانی فرازبانی یا حتی ابعاد ماوراءالطبیعه اش رو؟طبق نظر الیوت، شعرغیرقابل ترجمه است... ولی آیا لزوماً حق با الیوته؟ یک مترجم رو تصور کنید که میتونه همه ی علم و اطلاعات ممکن که درباره ی کلمات یا یک زبان وجود داره جمع کنه...مترجمی که حافظه ای نامحدود داره و میتونه ازش در هر زمانی استفاده کنه..یه کامپیوتر میتونه چنین چیزی باشه. به این وسیله فکر کنید به نظر میاد که فقط دو رقم رو تشخیص میده. صفر و یک. ولی در واقع نه تنها به چیزی که داره میشه گفت هوش..بلکه میشه اون رو صاحب یه جور هوشیاری دونست. اون گزینش ( یعنی انتخاب) میکنه...به نظر میاد یک کامپیوتر که درست برنامه ریزی شده باشه میتونه سلیقه ی خودش رو داشته باشه...ترجیحات زیبایی شناختی ..و حتی شخصیت... , ...ادامه مطلب
در روانشناسی وجودی چهار تجربه است که آگاهی برای آنکه زندگی اصیل بیابد، لازم است نسبتش را با آنها پیدا کند؛ «تنهایی، پوچی، مرگ و آزادی» تنهایی وجودی اما "تنها ماندن" نیستطرد شدن نیستبا خود بودن است."تنها بودن" است پوچی وجودی بی معنایی نیستنامعنایی استیعنی نیاز به معنا کردن بودن نیست. مواجهه با مرگ نه مرگ خواهی و نه "مرگ اندیشی" و اشتغال ذهنی به مرگ است."مرگ آگاهی" است. فهم مرگ چونان زمینه زندگی است. و سرانجام برآمد همه این تجربه ها، آزادی است. آزادی، مجبور نبودن برای در بند یا رها بودن است نه الزام به الزام نداشتن.درجه آزادی به میزان داشتن امکانها نیست به میزان تحقق امکانها و ساختن شادی است. +دکتر فرزاد گلی +بی اندازه برام جالب بود وقتی با این متن مواجه شدم. چون در دوسال گذشته به شکل و, ...ادامه مطلب
امروز فرصت ما برای شناخت دیگران کمتر از گذشته است. آدم ها محتاط تر شده اند و هر روز ماهرانه تر نقاب هایشان روی چهره میگذارند.اما هنوز هم معدود روزنه هایی وجود دارند که میتوانیم از میان آنها به تماشای نمایی از شخصیت انسانها بنشینیم. این فرصت برای من ا, ...ادامه مطلب
+{Opening - The Merry-Go-Round of Life}, ...ادامه مطلب
سکوت کردمخندید و گفت:به یاد ندارد.راه هایی را که پیموده استدرهایی را که کوبیده استعشق هایی را که آزموده است.سکوت کردمگریست و گفت:یه یاد دارد هنوز..راه هایی را که نپیموده استدرهایی را که نکوبیده استعشق هایی را که نیازموده است.. { واهه آرمن },نکوبیده ...ادامه مطلب
توهمی در ما وجود دارد که اگر به خوبی برنامه ریزی کنیم به هرآنچه میخواهیم میرسیم و آینده بی نقصی در انتظارمان است. اما وقتی نتوانستیم به شکلی کامل به برنامه هایمان جامه عمل بپوشانیم و درنتیجه به هدف ها و سرحدهای تعیین شده مان هم نرسیدیم، سرخورده و نا, ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب