یکی از چیزهایی هم که دربارهی ما آدمها جالب نیست همین پذیرفتن خود است. اینکه تقریبا تا ۲۵ سالگی تصمیمان را میگیریم. دین و آیین و سمت و سوی زندگیمان را انتخاب میکنیم، شریک زندگی و شغل و درآمدمان را, ...ادامه مطلب
+ وقت تماشا کردنش به بازسازیش فکر میکردم. این فکر میتونه دو معنی داشته باشه: 1. اونقدر ایده جذابه که تو رو به از نو ساختنش ترغیب میکنه. و 2. اینکه پرداخت اونقدر کامل نیست که ارضا بشی. انگا, ...ادامه مطلب
در زمان ما، مانند هر زمان دیگر، ناراحتیهایی که مردم از آن سخن میگویند ناشادبودن، عدم توانایی تصمیم درباره ازدواج و جدایی یا انتخاب شغل است. همینطور یاس عمومی در پیدا کردن معنایی برای زندگی و مسائل, ...ادامه مطلب
تجربههای حرفهای من گواه بر این هستند که اساسیترین مشکل مردم در نیمه سده بیستم، تهی بودن آنها است. ممکن است تعجبآور به نظر برسد. اما تعمق در شکایتهای مردم از نداشتن استقلال فکر و ناتوانیشان به, ...ادامه مطلب
چقدر جالبه که تا به چیزی امیدوار میشی سنگی پرتاب میشه و تمام کاسه کوزههات رو میشکنه. تو اون تکههای شکسته رو برمیداری و باهاشون لبها و صورتت رو زخمی میکنی، اما به هیچ رگی نزدیک نمیشی. , ...ادامه مطلب
- سندروم "مونشهاوزن با وکالت" یه بیماری روانی بزرگسالانه.مونشهاوزن یعنی وقتی به خودت صدمه میزنی تا جلب توجه کنی. خودت رو مریض جلوه میدی، تا همه آماده باش درخدمتت باشن. از طرف دیگه، مونشهاوزن باوکال, ...ادامه مطلب
گاهی از خودم میپرسم انجام کاری مثل صخرهنوردی چه معنایی داره؟ اصلا چه فایدهای داره برای کسی؟ یا فوتبال رو نگاه کنید. تمامش بیهوده نیست؟ گیریم که یه صنعت مولد هم باشه چیزی از بیمعنایی هسته مرکزیش , ...ادامه مطلب
یکی از شبکهها داشت فیلم اسپانیایی Fermat's Room رو نشون میداد که یه جا یه دیالوگ خیلی خوب داشت. یکیشون میگه: وقتی از مردم میپرسن بزرگترین آرزوتون چیه یا میگن پرواز، یا نامرئیشدن، ازین چیزها. کسی , ...ادامه مطلب
در خودبه جست وجویی پیگیرهمت نهاده ام در خود به کاوشمدر خودستمگرانه... من چاه میکنممن نقب میزنم من حفر میکنم. { احمد شاملو } , ...ادامه مطلب
ستارگان، فریبی خوشایند اندکه تنهابر محدوده ی کوچک چشم ابلهان میدرخشند.پس توای تاریکی بزرگ!چه بسیار بخشنده ای....{ یاسر اسلامی نوکنده } , ...ادامه مطلب
تو برای این رودخانهی خشک شده دو ماهیِ قرمز آوردی تو برای این علفِ غمگین که میان دره و کوهستان بود نامی انتخاب کردی... هر بار نگاهت میکنم، غم را در دلم مثل تاقههای پارچه روی هم میچینند و ه, ...ادامه مطلب
آدمهای ساده به شکل واضح و ناشیانهای از خود تعریف میکنند، به صورت مستقیم یا با آوردن نقل قولی ساختگی یا واقعی از دیگران,. آدمهایی که گمان زرنگ بودن میبرند در قالب تعریف یک قصه یا ماجرا به تشریح ه, ...ادامه مطلب
لبش درمان جان شد چشمش اسرار محبت گفتز روی یار تحصیل اشارات و شفا کردم...{ فیض کاشانی } , ...ادامه مطلب
تو را به زبان اسپانیایی دوست دارمدر هوس دیوانه وار رقص فلامینکودر عطش وحشی رقص تانگوتو را به زبان یونانی دوست دارمغمناک ، ظریف و زیبادر نقش و نگار لباس های رقص سیرتاکیدر تکان آرام شانه هاتو را به زبان ایتالیایی دوست دارمدر اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارتدر اُپرای «کارمن» بیزهدر اُپرای «آیدای» وِردیتو را به زبان ترکی دوست دارمدر رقص جنگی و یاللیدر رقص تأثر برانگیز واغزالیتو را به هر زبانی دوست دارمدر هر نُت موسیقیدر هر سطری که می نویسمدر هر ترانه ی شور انگیزدر هر ریتم غمناکآیا عشق را زبانی هست؟آیا عشق ، کوره راه و راهی دارد؟ تو را به هر زبانی دوست دارمدر هفت نُتی که می دانمدر هفت رنگی که می شناسمتو را در آسمان وُ زمین دوست دارمتو را به همه ی زبان هادر همه ی خانه و راه هاتو را در درونمدوست دارم, ...ادامه مطلب
در روانشناسی وجودی چهار تجربه است که آگاهی برای آنکه زندگی اصیل بیابد، لازم است نسبتش را با آنها پیدا کند؛ «تنهایی، پوچی، مرگ و آزادی» تنهایی وجودی اما "تنها ماندن" نیستطرد شدن نیستبا خود بودن است."تنها بودن" است پوچی وجودی بی معنایی نیستنامعنایی استیعنی نیاز به معنا کردن بودن نیست. مواجهه با مرگ نه مرگ خواهی و نه "مرگ اندیشی" و اشتغال ذهنی به مرگ است."مرگ آگاهی" است. فهم مرگ چونان زمینه زندگی است. و سرانجام برآمد همه این تجربه ها، آزادی است. آزادی، مجبور نبودن برای در بند یا رها بودن است نه الزام به الزام نداشتن.درجه آزادی به میزان داشتن امکانها نیست به میزان تحقق امکانها و ساختن شادی است. +دکتر فرزاد گلی +بی اندازه برام جالب بود وقتی با این متن مواجه شدم. چون در دوسال گذشته به شکل و, ...ادامه مطلب