DogVille

متن مرتبط با «گفته بودم که دگر می نخورم» در سایت DogVille نوشته شده است

مرگ کامل می شود

  • «در واقع، اشتباه است که مرگ را پیشِ رویمان بدانیم: بخش عمده‌ا‌ی از مرگ قبلاً رخ داده است. سال‌های پشتِ سرمان {اکنون} در چنگِ مرگند.»-- سِنکا۱. این روزها بیشتر از همیشه به معنای زندگی فکر می‌کنم، اینکه, ...ادامه مطلب

  • برای آن ترسی که از تو دارند..

  •   برای پرنده ­ی در بندبرای ماهی در تُنگ بلور آببرای رفیقم که زندانی استزیرا، آن چه می‌اندیشد را بر زبان می‌راند. برای گُل­های قطع شدهبرای علف لگدمال شدهبرای درختان مقطوعبرای پیکرهایی که شکنجه شدند من , ...ادامه مطلب

  • من، مجموعه‌ آیینه‌هایی هستم که انتظارات دیگران از من را نشان می‌دهد...

  •   تجربه‌های حرفه‌ای من گواه بر این هستند که اساسی‌ترین مشکل مردم در نیمه سده بیستم، تهی بودن آن‌ها است. ممکن است تعجب‌آور به نظر برسد. اما تعمق در شکایت‌های مردم از نداشتن استقلال فکر و ناتوانی‌شان به, ...ادامه مطلب

  • یک شروع تازه ی بی اهمیت

  •   تقریبا 6 سال گذشت از روزی که وبلاگ‌نویسی رو شروع کردم. مدت کوتاهی در پرشین‌بلاگ، دو سال در بلاگفا و چهارسال در بیان.   در این مدت هیچ‌وقت وبلاگم رو حذف نکردم. هیچ‌وقت پستی رو جز به دلیل کیفیت پایینی, ...ادامه مطلب

  • زمانی می‌رسد...

  • ‌ هنرمند بزرگ فرانسوی "مارسل دوشان"، یک سال قبل از مرگش، در جواب سوالِ خبرنگاری که از او می‌پرسد در حال حاضر چکار می‌کنید، اینگونه جواب می‌دهد:  منتظر مرگ هستم، به همین سادگی. می‌دانید زمانی می‌رسد که, ...ادامه مطلب

  • آیا قول وفاداری دائمی در ازدواج در عصر حاضر نشدنی و غیراخلاقی است؟

  • تیتر مطلب، عنوان یکی از شماره‌‌های خوب پادکست پرگاره که توصیه می‌کنم مسئله اخلاقیش رو پیش از آغاز زندگی‌ مشترک‌تون در نظر داشته باشید. فایل تصویری این پادکست رو می‌تونید در یوتیوب تماشا کنید، فایل , ...ادامه مطلب

  • به هیچ نگاه می‌کنند...

  • نشسته اند و نگاه و می کنند. هیچ نمی کنند. بیست سی ساله اند. نشسته اند و نگاه می کنند. به چه نگاه می کنند؟ به هیچ نگاه می کنند. به چه گوش می دهند؟ به هیچ گوش می دهند. حرف که می زنند و هیچ نمی کنند،, ...ادامه مطلب

  • چه راست می‌گفت و چه دروغ، همیشه می‌پنداشت که همسرش به او مشکوک است

  • دارم رمان مهمانی خداحافظی میلان کوندرا را می‌خوانم. بخش نخست کتاب به رویارویی کلیما، نوازنده مشهور و جذاب ترومپت و همسر زیبا و بیمارش می‌گذرد. داستان به این نحو می‌گذرد که چطور کلیما گهگداری با زن‌ها, ...ادامه مطلب

  • اگه دوباره برمی‌گشتم دانشگاه...

  • ۱. با هرکسی که کنارش نشسته بودم حرف می‌زدم. ۲. از فرصت همکلاسی بودن برای پیدا کردن چند هم‌رشته‌ای آشنا و مورد اعتماد استفاده می‌کردم. ۳. فعالیت پشت صحنه رو تو گروه تئاتر دانشگاه, تجربه می‌کردم. ۴. تو , ...ادامه مطلب

  • قالب‌های کهنه

  • تو برای این رودخانه‌ی خشک شده  دو ماهیِ قرمز آوردی  تو برای این علفِ غمگین که میان دره و کوهستان بود  نامی انتخاب کردی... هر بار نگاهت می‌کنم،  غم را در دلم  مثل تاقه‌های پارچه روی هم می‌چینند  و ه, ...ادامه مطلب

  • جسد جامعه: قحط الرجال و قحط النسا چگونه رخ می‌دهد؟

  • پرستو فروهر نقل می‌کند که پدرش را در اتاق مطالعه‌، روی صندلی نشانده، صندلی را رو به قبله چرخانده و به قتل رسانده‌اند.  قتلِ داریوش فروهر شاید نمادین‌ترین قتل سیاسی معاصر باشد: کشتنِ مخالفِ سیاسی با ک, ...ادامه مطلب

  • هر فسادی که در عالم افتاد، از این افتاد که یکی، یکی را معتقد شد به تقلید

  • ...‏مرا رساله خود باید. اگر هزار رساله ی غیر بخوانم تاریکتر شوم! ‏خداست که خداست. هرکه مخلوق بوَد خدا نبوَد، نه محمد نه غیر محمد!‏‏مقالات شمس | تصحیح محمدعلی موحد | 234 ص, ...ادامه مطلب

  • همینو چیکار کنم؟

  • اگر تا به حال وبلاگ نداشته اید شاید از شنیدن این حرف تعجب کنید اما در وبلاگ نویسی دو چیز حتی سخت تر از تولید محتواست: 1.انتخاب عنوان مناسب برای یک نوشته 2.جواب دادن به کامنت ها! برای انتخاب عنوان یک پست وبلاگ نویس ها راه های متفاوتی در پیش میگیرند. بعضی ها چکیده، قسمت برگزیده یا جمله طلایی نوشته را قرار میدهند، عده ای یک تکه شعر مرتبط یا حتی نامرتبط را انتخ, ...ادامه مطلب

  • کلماتش تاریخم را دگرگون می‌کند...

  • مرا به رقص می آورد و به من میشنواند کلماتی که مانندشان کلماتی نیست می‌گیردم از زیر کتف‌هایم و تا نشستِ ابرها مرا به پرواز در می آورد. باران سیاه در چشمانم می‌بارد؛ رگبار، چه رگباری...با خود می‌بردم، می‌بردم تا عصر ایوان‌های پُر گلو من در دستانش کودکی‌ام، پری‌ هستم که نسیم می‌برد. برایم هفت ماه می‌آورد و سبدی از غزلهدیه‌اش خورشید، هدیه‌اش تابستان و گروه پر, ...ادامه مطلب

  • روزی که زن شدم

  • "روزی که زن شدم" فیلمی در سه اپیزود با فیلمنامه ای از محسن مخملباف و به کارگردانی مرضیه مشکینی ست. نام فیلم از این جمله ی مشهور سیمون دوبووار برگرفته شده است: «یک انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود» فیلم "روزی که زن شدم" موقعیت زنانی را که درگیر مشکل زن شدن در یک جامعه مذهبی/سنتی هستند نمایش می‌دهد زنانی که نه لزوما به خاطر منفور بودن که گاهی حتی به خاطر شکل نادرستی از دوست داشته شدن زندانی خانه‌ها و جامعه بسته شده‌اند و برای رسیدن به استقلال فردی و حضور اجتماعی باید از همه چیز بگذرند. داستان اول، داستان حواست؛ دختری در جشن تولد نه سالگی اش. تا پیش از این، حوا که کودک محسوب می شده است، اجازه داشته آزادانه با نزدیکترین دوستش که یک پسر است، بازی کند اما از امروز به بعد، او باید چادر به سر کند؛ حجابی که قرار است او را از نگاه مردان محفوظ می دارد. او دیگر حق ندارد روی پشت بام برود یا با پسران هم سن و سالش بازی کند. حوا با لحنی کودکانه از بزرگترانش میپرسد این همه تغییر برای چیست و مگر در یک شب چه اتفاقی افتاده است؟ و خب مشخص است که تنها جوابی که شنیده میشود این است که او دیگر بزرگ شده است! به هرحال این دگرگونی و پا گذاشتن او به دنیای زنان، قرار بوده است با طلوع آفتاب، رسما اتفاق بیفتد؛ اما در اثر سماجت دخترک مادر و مادربزرگ به او تا ظهر فرصت می دهند. آنها چوب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها