داشتم فکر میکردم من آدم بدذاتی نیستم. شاید یکم مغرور و خود بزرگبین و منفعتطلب و سودجو و بدجنس و لجوج و کینهای و بیمزه باشم. ولی خب اینها همه اقتضای سنمه. , ...ادامه مطلب
من به قسمت، آرزو، تقدیر، نشونه بی اعتقادم. من ترجیح میدم از جایی معلق نباشم که بعدش پرت شم. به سراب دل نبندم که بعد خشک شم. حقیقت اینه که هیچ کورسوی نوری وجود نداره. جاده تاریکِ تاریکه و هرکی همت داره؛ هرکی تلاشش بیشتر؛ هرکی بلدتره؛ هرکی بیشتر میدونه داره با زندگیش چیکار میکنه، چراغ قوه ش پرنور تره. اما هیچ اطمینانی حتی به یه متر اونورتر هم نیس. چه زیاد آدمایی که همه چی داشتن و بعد یهو با سر سقوط کردن. این دنیا بدیش اینه که هیچیش قابل پیش بینی نیست. با یه خورده اغماض خوبیشم همینه.من چیز زیادی از فیزیک نمیدونم ولی فکر نمیکنم اون بالا هیچ بُعدِ چهارمی وجود داشته باشه. که وقتی تو بیست سالگی اصرار میکنی به یه چیزی، خودِ سی ساله ت شبیه اینتراستلار پشت کتابخونه ت مشت بکوبه و التماس کنه .ِDont let me leave! Dont let me do, ...ادامه مطلب
خب همیشه هم اینگونه نیست. تنها در حالتی که انتقال پذیری به صورت یک روال اقناعی و مستقیم و استدلالی باشد، داشتن خصلت وجاهت در آن ضروری ست. و خصلت صدق تقریبا کمتری دخالت را برای اقناع شدن دارد. اما انتقال پذیری حتا می تواند از باورهای غیرقابل توجیه را هم شامل شود، مثال جالبش باور به وجود جهان خارج از , ...ادامه مطلب